سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخن هاشمی نه از ره کینهست – بلکه اقتضای سیاستاش این است
? سخن هاشمی نه از ره کینه‌ست – بلکه اقتضای سیاست‌اش این است

 نسخه قابل چاپ

19 اسفند 1389

 

  «iranpn.com  »: آقای هاشمی به ریاست این دوره‌ی مجلس خبرگان انتخاب نشد. اگر چه رسانه‌های خارجی و داخلی وابسته جنجال‌ها و غوغاهای بسیاری در این مورد به راه انداختند، اما برای مردم نه تنها مسئله‌ای شگفتی‌زا نبود، بلکه تحقق دیررس یک ضرورت و یک خواست عمومی بود.

اتفاق خاصی نیافتاده است. آقای هاشمی که طی دوره‌های متوالی ریاست مجلس خبرگان را بر عهده داشتند، در این دوره رأی نیاورد و نباید هم می‌آورد. چرا که این خواست اکثریت مردم بود و نمایندگان مردم در مجلس خبرگان کمی هم دیر به خواست عمومی متوکلین‌شان پاسخ دادند.

البته مردم بصیر می‌دانستند که این تأخیر در تحقق خواست آنها توسط وکلایشان در مجلس خبرگان، دلایل خاصی،‌از جمله: اخلاق و رأفت اسلامی، حفظ زورکی برخی از سرمایه‌های انقلاب به رغم میل خودشان، در نظر گرفتن مصالح عمومی، دشمن شاد نکردن ... و حتی رودربایستی و یا احیاناً دیون معنوی و شاید هم مادی برخی دیگر بوده است، اما مردم که با کسی تعارف ندارند، لذا رأیشان را به کرسی نشاندند.

اما، موضوع این مقوله، بررسی علل و عوامل و چگونگی و ضرورت‌های کنار گذاشتن ایشان از یک ریاست دیگر نیست، بلکه «نگاهی دیگر» به سخنان ایشان است که هر چه می‌کنند، باز نمی‌توانند این «زهر کلام» را - که البته هدفدار است - کنار بگذارند.

همان‌طور که بارها در مقالات متفاوت اذعان شده است، از بزرگ‌ترین نقطه ضعف‌های آقای هاشمی این است که نه تنها خود را برترین می‌دانند، بلکه گویا همیشه بر این باورند که هیچ کس جز خودشان چیزی نمی‌فهمد. لذا در ذیل به برخی از بیانات گوهربار (زهرآگین) ایشان اشاره می‌شود که سکوت به خاطر حفظ احترام، بصیرت و مصالح  را حمل بر «کسی نفهمید» نکنند.

هاشمی: در طول ماه‌های اخیر در خصوص   انتخابات هیئت رئیسه خبرگان در رسانه‌ها غوغایی شد که همه چیز را تحت تأثیر قرار   داد که این موضوع مضر است  . 

نه فقط در طول ماه‌های اخیر و در خصوص انتخابات هیئت رئیسه خبرگان، بلکه در طول یک سال و نیم اخیر و آن هم برای به خطر اندازی ثبات و استقرار و در نهایت براندازی نظام غوغاهایی شد که برای اسلام، جمهوری اسلامی ایران، کشور و مردم، بسیار بسیار مضرتر بود و این غوغا بود که همه چیز را تحت تأثیر قرارداد، نه کنار گذاشتن هاشمی از ریاست خبرگان. اما نه تنها صدایی از ایشان بر علیه این غوغا و مضرات آن در نیامد، بلکه حتی برای غوغائیان اشک هم ریخته و برای رهبری و مردم نیز خط نشان کشیده و راه‌های خروج از بحران ترسیم نمودند!

هاشمی: تصور من این بود که برای ریاست خبرگان اقدامات   سازماندهی شده‌ی ناصواب صورت گرفته است.

برای هر انتخاباتی سازمان‌دهی‌هایی [اعم از صواب یا ناصواب] صورت می‌پذیرد و هاشمی خود خبره‌ی سازماندهی در انتخابات‌های متعدد و از جمله سازماندهی‌های عجیب و قریب در خبرگان است. هنوز کسی تلاش‌ها و سازمانده‌ی‌های گوناگون [از همان ابتدای تأسیس تا کنون] برای شورایی کردن رهبری را فراموش نکرده است. و دیگر آن که هنوز داغ سازماندهی «ناصواب» برای انتخابات ریاست جمهوری و سپس سازماندهی ناصواب‌تر برای تقلب خواندن و ابطال آن و سازماندهی خیانت‌بار برای فتنه‌ی 88 بر دل‌های این مردم تازه است و مردم سخنی یا عملی فراخور از ایشان در نقد و مضر خواندن این سازماندهی‌ها نشینده و ندیدند. اما سازماندهی برای کنار گذاشتن ایشان از ریاست مجدد بر مجلس خبرگان «ناصواب» خوانده شد.

هاشمی: اگر آیت الله مهدوی کنی حاضر باشند مسئولیت   خبرگان را بپذیرند قطعاً بنده نمی‌آیم تا این نهاد مقدس آسیب نبیند.

البته که کنار رفتن ایشان از ریاست و اساساً از عضویت در مجلس خبرگان از آسیب‌های احتمالی این نهاد مقدس می‌کاهد، اما جالب است که وی نمی‌گوید: «اگر آیت الله مهدوی کنی بیایند، من چون می‌دانم که رأی نمی‌آورم، کنار می‌روم»، بلکه چنین به اذهان عمومی القا می‌کند که اگر من بیایم، ایشان رأی نمی‌آورد، پس کنار می‌روم که ... .

هاشمی: بنده در هیچ موردی پیش و بعد از انقلاب نامزد پست و   مقامی نبودم و پذیرش مسئولیت‌ها بر اساس تکلیف یا فشار بوده است.

مردم به خوبی شاهدند که شما اصلاً هیچ گونه عشق و علاقه‌ای به پست، ریاست، ثروت و ... ندارید و هر چه هست، یک کاسه «اخلاص» هست و «احساس تکلیف» و البته گاهی هم فشار! البته کاری نداریم که فشار از ناحیه‌ی خواست مردم بوده، یا در گرو بودن برخی از مصالح انقلاب و یا فشار فرزندان و برادرزادگان؟ چنان چه در کاندیداتوری مجلس که رأی هم نیاورد گفت: به اصرار برادر زادگانم ثبت نام کردم.

اما، مهم این است که وی باز فقط خود را می‌بیند که آیا عاشق پست و مقام هست یا خیر؟ و باز مردم را نمی‌بیند که اساساً از این که او مجدد پست و مقامی را احراز کند «متنفر» هستند.

هاشمی: در انتخابات نهم شرایطی دیدم که تصمیم گرفتم دیگر در هیچ انتخاباتی   شرکت نکنم اما مردم را به حضور پرشور در این صحنه ترغیب نمایم.

چه حیف شد که شرایط را مساعد ندیده و تصمیم گرفت که دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکند، و گرنه با این محبوبیتی که بین اقشار مختلف مردم [از دوست و دشمن] دارد، لابد رأی قاطع اکثریت مردم را به خود اختصاص می‌داد و ما از عواقب حقد، کینه، لجاجت، عناد ... و فتنه‌های اخیر راحت شدیم!

البته ما نمی‌دانیم که ایشان در انتخابات نهم که کاندید شده بودند، چه شرایطی را درک کردند، اما شرایطی که مردم از روش تبلیغات، ستادهای تبلیغاتی، شام‌های عجیب‌ و قریب در ستادها که به پارتی‌های شبانه شبیه‌تر بود، دخترکانی که نام وی را با برچسب روی باسن خود چسبانده بودند، شعارهایی که می‌دادند، هزینه‌های سرسام‌آور و ...، هیچ شرایط خوبی نبود. همان بهتر که او تصمیم گرفته است که دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکند. این طوری دنیا مردم و آخرت خودش آبادتر خواهد بود.

و البته میل ایشان به ترغیب مردم جهت شرکت در انتخابات [که لابد اگر ترغیب ایشان نبود کسی شرکت نمی‌کرد] نیز خالی از اشکال نبود و نیست. چرا که «مردم» از نظر ایشان، با «مردم» از نظر مردم، خیلی فرق داشته و دارند و اساساً دو طیف کاملاً مجزا هستند. چنان چه مخاطبین این ترغیب گسترده در انتخابات دهم کاملاً مشخص بود و حاصل این ترغیب‌ها و حمایت‌های ایشان و فتنه 88 به روشنی بروز و ظهور یافت.

هاشمی: بنده عاشق و شیفته هیچ پست و مقامی نیستم و فکر می‌کنم زمان آن است که   تجربیات خود را مکتوب کنم و عشقم این است که خاطرات خود را مدون کنم اما هرجا لازم   باشد تا نفس دارم در خدمت انقلاب هستم و از هیچ کاری دریغ نمی‌کنم  .

پیش‌تر بیان شد که با «حلوا، حلوا، دهان شیرین نمی‌شود» و مردم خود به خوبی در این 32 سال تجربه کردند که ایشان عاشق و شیفته‌ی هیچ پست و مقامی نیستند، اما دو نکته باقی می‌ماند: یکی این که «تا نفس دارد در خدمت انقلاب باشد»، که تازه می‌شود اگر واقعاً و درست عمل نماید، می‌شود عین ساده‌ترین آحاد این مردم از جان گذشته، و منتی بر اسلام، انقلاب و مردم نیست. البته اگر خدماتش به ویژه مانند این دهه‌ی اخیر نباشد. و دیگر «مکتوب نمودن خاطرات و انتقال تجربیات» است، که این دیگر یک خطر جدی در تحریف انقلاب و ایجاد جو و تهیه خوراک برای هر قشر ضد انقلاب به نظر می‌رسد. شاید از بزرگ‌ترین خدمات ایشان به انقلاب اسلامی این باشد که خاطراتش را مکتوب و تجربیاتش را به کسی منتقل ننماید.

هاشمی: در شرایطی که چشم‌های بسیاریی به ایران دوخته شده بود تا ببینند در   شرایط فعلی مردم در 22 بهمن چه می‌کنند، اعلام وفاداری مردم به انقلاب و نظام بسیار   خوب و به جا بود  .

لابد مردم باید بسیار خوشحال، شاکر و از ایشان ممنون باشند که تکرار حضور 32 ساله‌ی‌شان در حمایت از نظام و انقلاب را «خوب و به جا» قلمداد نمودند! ولی این کاش در همان چند قدمی که آمدند و دوربین‌ها فیلم گرفتند، نظری هم به مردم انداخته و کمی هم به غیر از «خود» آنها را نیز می‌دیدند و به شعارها و پلارکاردهایشان توجه می‌کردند و می‌فهمیدند که مردم، اعلام وفاداری‌شان به انقلاب و نظام را با حمایت بی‌دریغ و تا پای جان از مقام معظم رهبری انجام داده و به نمایش گذاشتند. البته که این مردم با اخلاص، «نه تنها خوب و به جا»، بلکه همیشه با بصیرت تمام نسبت به همه‌ی ترفندها و فتنه‌ها، به موقع، با اخلاص، بر اساس تکلیف و تا پای جان عمل می‌کنند.

هاشمی: عده‌ای از مردم کشورهای مورد تحرک با عقیده تغییر به میدان   آمده‌اند و وضعیت موجود کشورشان را تحمل نمی‌کنند  .

اسلام نباید بعد   از 30 سال انقلاب اسلامی تنها منحصر به لفظ باشد بلکه باید مقید به اسلام باشیم و   اگر مردم احساس کنند رفتار و شعارمان با اسلام واقعی زاویه دارد، دچار اشکال و   تغییر می‌شوند.

البته که مردم کشورهای مورد تحرک، وضعیت موجود کشورشان را تحمل نمی‌کنند که به میدان آمده و کشته می‌شوند، اما خواست و عقیده‌ی اکثر آنها «اسلام» است و نه «تغییر»!

این که امروزه در رسانه‌های صهیونیستی غرب شایع می‌کنند که مردم «تغییر» می‌خواهند، برای این است که بر اسلامخواهی مردم پوشش گذاشته و انقلابشان را بدزدند و چنین القاء کنند که آن چه در حال وقوع است، تحقق همان شعار تغییر (change) اوباما است! پس آقای هاشمی شما چرا؟!

وصل کردن این واژه‌ و جریان «تغییر خواهی» به مردم ایران اسلامی نیز از ناحیه‌ی مغز متفکر و نخبه‌ی سیاسی و سیاستمداری با تجربه‌ چون هاشمی نیز نمی‌تواند فقط یک سهو کلامی قلمداد شود. بلکه کاملاً هدفدار و جهت‌دهنده است.

کروبی هم که یا گمان می‌کرد، اوبامایی برای ایران است و یا موظف بود تا این واژه‌ی هدفدار را به رأس اداره‌ی کشور بیاورد، «تغییر» را شعار تبلیغاتیش قرار داد و کرباسچی هم با تیم‌های اجرائیش تبلیغات گسترده‌ای در فرافکنی این شعار و واژه نمود.

اما، هاشمی باید بداند که ملت مسلمان و انقلابی ایران، نه یک بار، بلکه هر لحظه و رو به جلو در حال تغییر است. اما نه تغییر اصل و اساس حیات و اعتقاد خود، بلکه تغییر عوامل ناهمگون و ناهماهنگ و مخالف، که تغییر نگاه مردم به شخص «هاشمی» در طی این سی سال گذشته، خود دلیل محکمی بر مدعاست. لذا هیچ کس سعی نکند تا در راستای اهداف آمریکا، شعار «تغییر» را به ملت‌های مسلمان و از جمله ملت انقلابی ایران دیکته کند. مردم می‌فهمند.

هاشمی: در کشور ما خانواده آسیب‌پذیر شده و آمار طلاق افزایش و ازدواج کاهش یافته و موضوع دختران فراری که نمی‌خواهیم خیلی آن را مطرح کنیم، جدی شده است و وضعیت خیابان‌ها نیز اخلاقی نیست و موضوعاتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خصوص در زمان جنگ مردم رعایت می‌کردند، رعایت نمی‌شود.

عجب سنتی است در بین سلاطین و یا برخی از مسئولین رده‌ی بالای کشورها، این سنت شنیدن صدای مردم و اذعان به مشکلات مردم و معضلات جامعه، پس از کنار گذاشته شدن و رفتن.

هر چه مردم در طی 16 سال صدارت هاشمی و خاتمی فریاد زدند که این یک سویه نگری‌ها، صرفاً اقتصاد‌گرایی‌ها، بالتبع رانت‌خواری‌ها، تهاجم فرهنگی، وزرای انگلیسی، قرائت جدیدی‌ها، جلوگیری از صدور مجوز نشریه برای برخی و جواز و وام و درآمدزایی برای نشریات و روزنامه‌های زنجیره‌ای، تسامح و تساهل، قرطی‌بازی به اسم روشنفکری و آزادی بدون تعریف و چارچوب برای رأی، تمرکز بر اختلافات و جنگ روانی داخلی، لبخند ملیحانه به غرب، زبونی در مقابل قدرت‌های خارجی، عدم توجه به قشر ضعیف و آسیب پذیر، تمرکز گرایی مدیران در تهران، تشدید اختلاف طبقاتی، حصر اقتصادی مردم و تمرکز ثروت در چند خانواده یا حزب خاص، مسخره کردن جنگ و رزمندگان اسلام، و ...، تبعاتی چون انحراف‌‌های اخلاقی، به هم ریختن خانواده‌ها، ازدیاد طلاق، شیوع فساد و فحشا و ... در پی دارد، کسی نمی‌شنوید! اما اکنون اذعان دارند که کشور با چنین مشکلاتی روبرو شده است؟! الحمدلله که در این چند سال، به قول ایشان یک «تغییراتی» حاصل شد، اگر همین هم نمی‌شد، اکنون کشور و مردم و نظام در چه وضعیتی بودند و با چه معضلاتی روبرو می‌شدند؟!

هاشمی: اصلاح جامعه با زور و تهدید صرف امکان پذیر نیست و در اسلام تربیت در کنار مجازات دیده شده و باید مردم ابتدا تربیت و انسان‌هایی معتقد شوند و اگر انسان‌های یاغی در چنین جامعه‌ای خلاف می‌کنند، مجازات شوند.

چه اهانتی بالاتر از این به شعور و شخصیت مردم ممکن است؟ «باید مردم ابتدا تربیت و انسان‌هایی معتقد شوند». آقای هاشمی! این مردم بیش از چند هزار سال است که تربیت شده‌اند و بیش از 1400 سال است که تربیت‌شان با برخورداری از تعالیم اسلامی کامل‌تر شده است و به خاطر همین تربیت‌ و اعتقادشان، عاشق خدا، اسلام و اهل بیت (ع) هستند. مردم اگر تربیت و اعتقادی به اسلام نداشتند، مکرر بر علیه نظامات و سلاطین کافر و جایر قیام نمی‌کردند و اگر تربیت و اعتقادی نداشتند، تحت سلطه‌ی آمریکا باقی می‌ماندند. هم اکنون نیز به خاطر تربیت و اعتقادشان با تحمل انواع اذیت‌ها، از دین و مملکت و رهبر خود در مقابل تمامی دشمنان و فتنه‌های خارجی و داخلی دفاع می‌کنند.

افراد بی‌تربیت نیز از آسمان نیامدند، بلکه در همین کشور و طی دهه‌های گذشته پا به عرصه‌ی ظهور گذاشتند و با مشاهده‌ی «آزادی‌های هدفدار» و رفتار برخی از مسئولین، متداول شدن رشوه، مصونیت ارتباطی و ...، عرصه را برای ظهور بی‌تربیتی‌های خود مساعد دیدند. کدام زور (؟!) البته یک عده‌ای برای این سخنان هورا می‌کشند و کف و صوت می‌زنند، اما اینها همان بی‌تربیت‌های جامعه هستند که دیگر طی دهه‌های گذشته یاغی شده‌اند و اکنون الزام به رعایت نسبی تربیت را هم «زور» قلمداد می‌کنند.

هاشمی: ولایت فقیه نیز رکن اصلی نظام ماست که امام با این پشتوانه انقلاب کردند و اکنون نیز مردم با ولایت فقیه مشکلی ندارند.

حقد و کینه اجازه نمی‌دهد که اقرار کند «مردم عاشق امام و مقام معظم رهبری بوده و هستند»، بلکه می‌گوید: «اکنون نیز مردم با ولایت فقیه مشکلی ندارند»!

چقدر فرق است بین «مشکل نداشتن»، با «اعتقاد و باور داشتن و عاشق بودن»؟! مردم مکرر نشان داده و در عمل ثابت کردند که به فرموده امامشان «پشتیبان ولایت فقیه هستند تا به مملکت‌شان آسیبی نرسد» - نه این که با ولایت فقیه مشکلی ندارند! این چه اهانت و تحریف بزرگی نسبت به اعتقادات اصلی مردم است؟! واقعاً که ایشان اگر اندگی اعتقاد داشته باشد، باید به خاطر همین یک جمله‌ی توهین‌آمیز هم که شده از مردم عذرخواهی کند. هر چند که قابل گذشت نیست.

حال که اعتقاد مردم به ولایت فقیه و عشق‌شان به ولی‌فقیه را درک نمی‌کنند و یا نمی‌خواهند درک کنند، بهتر است که به آن چه «مردم با آن مشکل دارند» بیاندیشند. مشکلاتی چون: حرص قدرت، باندبازی، سازماندهی‌های مخوف، رانت‌خواری، ترجیح فرزندان و احزاب به انقلاب، منافع نظام، کشور و مردم، فتنه، ایجاد اختلاف و به مخاطره انداختن وحدت مردم، تشدید فاصله‌ی طبقاتی، خود بزرگ‌بینی مسئولینی که هیچ به جز نوکر مردم نیستند و به هر جا رسیده‌اند، از ناحیه‌ی حمایت همین مردم بوده است ... و در نهایت هر گونه کج خلقی و بدرفتاری و فتنه‌ی آشکار و پنهان بر علیه رهبر و امامشان.

در خاتمه توجه به این نکته جالب است که وی طبق معمول چندین بار تأکید کرد که اصلاً آیت الله مهدوی را خودش آورده است، اضافه کرد: از نتیجه راضی هستم. غافل از آن که «مردم باید راضی باشند» و هستند و رضایت ایشان، آن هم شفاهی [گفت: خدا از دلت بشنود]، هیچ شرط نیست و جایگاهی ندارد.


+ نوشته شـــده در شنبه 89/12/21ساعــت 8:2 صبح تــوسط عباس | نظر